-
آبدارچی شرکت مایکروسافت!!!
پنجشنبه 20 مرداد 1390 12:14
مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید. سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید. آدرس ایمیل تان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم. مرد جواب داد : متاسفانه من کامپیوتر شخصی و ایمیل ندارم. رئیس گفت: امروزه کسی که ایمیل ندارد...
-
گفتگوی آمریکایی ها و اسپانیایی ها روی فرکانس اضطراری کشتیرانی
جمعه 14 مرداد 1390 00:28
گفتگویی که واقعاً روی فرکانس اضطراری کشتیرانی، روی کانال ۱۰۶ سواحل Finisterra Galicia میان اسپانیاییها و آمریکاییها در ۱۶ اکتبر ۱۹۹۷ضبط شدهاست. اسپانیاییها (با سر و صدای متن): A-853 با شما صحبت میکند. لطفاً ۱۵درجه به جنوب بچرخید تا از تصادف اجتناب کنید. شما دارید مستقیماً به طرفما میآیید. فاصله ۲۵ گره دریایی....
-
شیطان، ماه رمضونا کجا میره؟!!!!!!!!
یکشنبه 9 مرداد 1390 23:59
میدونین شیطان ماه رمضونا کجا میره؟ اول توضیح بدم منشاء این سوال اینجاس که تو ماه رمضون خدا دستو و پای شیطونو میبنده و شیطون یه ماه بیکار میشه و دیگه نمی تونه مارو از راه بدر کنه!!! ( حالا کار نداریم که ما اصولا توی راه نیستیم که بدر بشیم!!!) حالا این سوال پیش میاد که شیطون این یه ماهو چکار میکنه؟! جوابش پیش منه: شیطون...
-
گناه بی مجازات
دوشنبه 3 مرداد 1390 18:47
زن با وکیلش تماس گرفت، و چند ساعت بیشتر طول نکشید که وکیل به در خواست زن با دو نفر برای تفتیش و جستوجوی خانه درب را زدند. زن در را باز کرد، و آهسته آهسته همانند یک پیرزن راه رفت و روی کاناپه افتاد، و در آن فرو رفت. دستش را جلوی صورتش گذاشته بود. و اشک هایش سطح گونه اش را براق کرده بود. دو مرد به دستور وکیل همه ی خانه...
-
داستان کوتاه ۲ !!
شنبه 1 مرداد 1390 17:47
سلام دوستان عزیزم ، بالاخره با کمی تاخیر (حدود ۶،۵ماه) سری دوم داستان های کوتاه و البته پندآموز رو تو این پست براتون گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد ... خوب این اولین داستان : آخرین مدل حالگیری! لورا پس از دوماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون: لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از...
-
چرا هیدروژن تنها ماند؟!!
پنجشنبه 30 تیر 1390 22:51
درود بر دوستان جان تا حالا فکر کردین که چرا هیدروژن تو جدول تناوبی, اون بالا تنهاست؟! دنبال جوابش می گشتم که یه مطلب طنز نظرمو جلب کرد. ایناها گذاشتمش تو ادامه مطلب... منبع: گاهنامه اکسیر هیدروژن با این که وجوه مشترکی با بعضی از گروه ها داشت نتوانست در هیچ یک از گروههای جدولی تناوبی اجازهی اقامت کسب کند. ابتدا به...
-
حال گیری
شنبه 25 تیر 1390 00:49
د خترا : چطور حال یه پـ سر رو بگیریم؟ پـ سرا : چطور حال یه د ختر رو بگیریم؟ برید توی قسمت نظرات و برامون بنویسید که چطور میشه این کارو کرد!!! فقط یادتون باشه که: اسم شخص - توهین - حرف غیر اخلاقی = حذف نظر (راستی یادم رفت اگه تاحالا حال همکلاسیتونو گرفتید اونم برامون بنویسید!!!)
-
تولدی دوباره...!!!
پنجشنبه 23 تیر 1390 13:41
درود بر دوستان جان وای چقد دلم واسه این جمله تنگ شده بود, بذارین یه بار دیگه هم بگم D: درود بر دوستان جان آخیش یکمی راحت شدم ولی هنوزم ته دلم مونده. خیلی وقت بود که به وبلاگمون سر نزده بودم. یه غیبت کبری بود واسه خودش. وااااااااای دلم شده بود اندازه سولاخ ته سوزن (: خدایی خیلی دلم واستون تنگ شده بود. چه برنامه ای...
-
تولدت مبارک!!!
پنجشنبه 16 تیر 1390 18:10
سلام به دوستان عزیز... شاید بپرسید تولد کیه!!!؟ یا شاید بپرسید چرا روی کیک بالا یه شمع هست!!!؟ جواب توی ادامه مطلب... اگه به اولین پست وبلاگمون سر بزنید میبینید که در کنار اسم نویسنده آن (هادی.م ــ مدیریت محترم) تاریخ 1389/04/17 درج شده٬ که از اون تاریخ یکسال گذشت و فردا یعنی 1390/04/17 تولد یک سالگی وبلاگمونه. تولد...
-
امان از دست این facebook !!!
پنجشنبه 16 تیر 1390 14:14
سلام به همه ی همکلاسی های عزیز امیدوارم که تعطیلات تابستونی تا این جا بهتون خوش گذشته باشه ما که مردیم از بیکاری صبح تا شب توی اینترنت الکی میچرخیم!!! یا توی فیس بوک منتظریم یکی پست بذاره بریم like بزنیم براش یا به امید poke بزنیم!!! یا هروز بیایم به وبلاگی که کسی توش نیست... دلمون خوش بود وبلاگ درست کردیم!!! کسی پست...
-
اینم یه جور ضد حال...
شنبه 28 خرداد 1390 19:43
داشتم با ماشینم می رفتم سر کار که موبایلم زنگ خورد گفتم بفرمایید الووو.. ، فقط فوت کرد ! گفتم اگه مزاحمی یه فوت کن اگه میخوای با من دوست بشی دوتا فوت کن . دوتا فوت کرد . گفتم اگه زشتی یه فوت کن اگه خوشگلی دوتا فوت کن ، دوتا فوت کرد . گفتم اگه اهل قرار نیستی یه فوت کن اگه هستی دوتا فوت کن ، دوتا فوت کرد . گفتم من فردا...
-
مساوی
جمعه 13 خرداد 1390 14:33
اگر جلوی اسم های زیر یه مساوی بود اونطرف مساوی چی مینوشتی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ۱.امیرمهدی جولایی ۲.مصطفی کاویان ۳.علیرضا بخت ۴.رامتین البرزی ۵.امید بوره ۶.ابوالقاسم محمدپور ۷.الهه هادیزاده ۸.مینا هاشمی
-
یه سوال:
جمعه 6 خرداد 1390 20:22
اگه یه روز از خواب بیدار شی ببینی تمام زندگیت یه فیلم بوده٬ اسم فیلم رو چی میذاری؟
-
یه داستان جالب....
پنجشنبه 5 خرداد 1390 01:34
حتما تا آخر بخونیدش..... Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سعید یک شب موقع برگشتن از ده پدری تو شمال طرف اردبیل، جای این که از جاده اصلی بیاد، یاد باباش افتاده که می گفت؛ جاده قدیمی با صفا تره و از وسط جنگل رد میشه ! … اینطوری تعریف میکنه: من احمق حرف بابام رو باور کردم و...
-
تن آدمی شریف است به جان آدمیت...
یکشنبه 1 خرداد 1390 10:38
خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت و شلوار دست دوز و کهنه در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده اند! مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم.» منشی با بی...
-
از بیل گیتس پرسیدن..؟؟
سهشنبه 27 اردیبهشت 1390 02:23
از بیل گیتس پرسیدن از تو ثروتمند تر هم هست؟ در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک ی؟ در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی...
-
یه شعــــر...
سهشنبه 20 اردیبهشت 1390 22:29
حمید مصدق خرداد 1343 تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق در این پندارم...
-
مهربانی
چهارشنبه 14 اردیبهشت 1390 19:26
روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز...
-
نامه دختری به شوهر آیندش!!!
دوشنبه 12 اردیبهشت 1390 08:12
عزیزم! می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم. اگر می گویم باید تحصیل کرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی! اگر می گویم باید خوش قیافه باشی ، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست هی بالاتر برود! اگر می گویم باید ماشین بزرگ و...
-
چرا میگن بچه ننه٬ نمیگن بچه بابا!!!
دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 19:31
سلام به همه دوستان بس کنید این بساط صندلی داغو بابا!!! تا حالا دقت کردین چرا میگن بچه ننه!!! پس دقت کنین: -مامان - بعله ؟ - من می خوام به دنیا بیام … - باشه . - مامان - بعله ؟ - من شیر می خوام - باشه - مامان - بعله ؟ - من سوپ خرچنگ می خوام - چشم - مامان - بعله ؟ - من ازون لباس خلبانیا می خوام - باشه - مامان - بعله؟ -...
-
صندلی داغ III
جمعه 26 فروردین 1390 23:04
سلام به همه ی دوستان و همکلاسی های عزیز به قول قدیمی ها که میگن دیر و زود داره اما سوخت و سوز نداره! اینم از صندلی داغ سوم... قبل از هر چیز سنت شکنی میکنم و نفر بعدی رو همین الان معرفی میکنم... که ایشونم کسی نیست جز خانوم فرزانه امیری من علیرضا ورودی ۸۸ شیمی حالا اگه سوالاتون درباره ی آخوندای شهرمون نیست!!! مشتاقانه...
-
باز هم فروردین٬ باز هم تولد٬ باز هم ....
دوشنبه 22 فروردین 1390 16:11
سلام به همه دوستای خوبم٬ امیدوارم حال همتون خوب باشه. خدمت دوستان عزیز باید بگم که مثل اینکه فروردینیا تمومی ندارن!!!!! آره درست شنیدید٬ باز هم فروردین٬ باز هم تولد و باز هم یکی از گل پسر های دانشکده. فردا تولد یکی از دوستای خوبمونه.... فکر میکنید نوبت کیه؟؟؟ آره درست حدس زدید نوبت مصطفی جونه. که خودم همینجا تولدشو...
-
از شیمی آموختم که ...
دوشنبه 22 فروردین 1390 09:52
درود بر دوستان جان من از چرخش الکترون ها به دور هسته آموختم که کل جهان به دور مرکز هستی می چرخد. و از حرکت پیوسته ذرات چه ارتعاشی چه انتقالی یا دورانی, که ثبات و سکون در آفرینش راه ندارد و پیوسته در مسیر تغییر و تحول و تکامل هستیم. از شیمی آموختم که هر چه فاصله ما از مرکز افرینش وخالق هستی بیشتر باشد ما و نیستی ما...
-
دوست داشتن در مقابل استفاده کردن
شنبه 20 فروردین 1390 12:57
دوست داشتن در مقابل استفاده کردن زمانیکه مردی در حال پولیش کردن اتومبیل جدیدش بود کودک 4 ساله اش تکه سنگی را برداشت و بر روی بدنه اتومبیل خطوطی را انداخت. مرد آنچنان عصبانی شد که دست پسرش را در دست گرفت و چند بار محکم پشت دست او زد بدون انکه به دلیل خشم متوجه شده باشد که با آچار پسرش را تنبیه نموده دربیمارستان به سبب...
-
تولدتــــــــــــــــــــــون مبــــــــــــــــــــــــــــارک
چهارشنبه 17 فروردین 1390 13:03
درود بر دوستان جان امروز و فردا تولد دو تا از همکلاسیامونه. میخواین بدونین کیـــــــه؟!! کیه؟!! چرا منو تو این موقعیت قرار دادین.... عجله نکنین. البته چند روز بعد هم باز تولد داریم...به موقعش اعلام میشه. عجب ماهیه این ماه فروردین. خوب نفر اول ..... خانم مینا هاشمی که امروز تولدشه. و اما نفر دوم ...... آقای علیرضا بخت...
-
معنی جملات و حرفهای مهندسان...!!!
دوشنبه 15 فروردین 1390 14:57
۱- این بستگى دارد به …… یعنى : جواب سوال شما را نمى دانم! ۲- این موضوع پس از روزها تحقیق و بررسى فهمیده شد. یعنى : این موضوع را بطور تصادفى فهمیدم! ۳- نحوه عمل دستگاه بسیار جالب است. یعنى: دستگاه کار مى کند و این براى ما تعجب انگیز است! ۴- کاملا انجام شده یعنى: راجع به ۱۰ درصد کار تنها برنامه ریزى شده ! ۵- ما تصحیحاتى...
-
نوروز ۹۰ مبارک
دوشنبه 1 فروردین 1390 00:00
یه سلام بهاری به همه دوستان و همکلاسی های عزیزم آرزو میکنم، افتادن هر قطره باران آمینی باشد برای آرزو های قشنگتان امیدوارم سال خرگوشی خوبی داشته باشید عیدتون مبارک و اما نوروز... نوروز یکی از کهنترین جشنهای به جا مانده از دوران باستان است. خاستگاه نوروز در ایران باستان است و هنوز مردم مناطق مختلف فلات ایران نوروز را...
-
به این میگن عشق
پنجشنبه 26 اسفند 1389 11:48
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید.عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: «باید ازت عکسبرداری بشه تا جائی از بدنت آسیب و شکستگی ندیده باشه.» پیرمرد غمگین شد، گفت عجله دارد و نیازی به...
-
سه آمریکایی و سه ایرانی...!!!
سهشنبه 24 اسفند 1389 12:47
این داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد این داستان توسط شهرزاد سامانی ترجمه شده است. سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در...
-
اعتراف کن!!!
شنبه 21 اسفند 1389 00:30
درود بر دوستان جان تو این پست میخوام با خودتون روراست باشین و واقعا اعتراف کن ین ...به کارایی که کردین و به کسی نگفتین...حالا از ترس بوده یا خجالت یا هرچی دیگه. کم کم هم سال جدید داره میاد شاید بهونه خوبی باشه تا با تموم شدن این سالی که آخرای عمرشه به یکی از کاراتون اعتراف کن ین . مثلا بیاین از ضدحال شروع کنیم. تا...