وبلاگ دانشجویان شیمی دانشگاه مازندران

University of MaZandaran Chemistry Students' Weblog

وبلاگ دانشجویان شیمی دانشگاه مازندران

University of MaZandaran Chemistry Students' Weblog

منتظریم......

سلام بچه هاااااا......

اصلا حواستون هست وبلاگمون ۲سالگیشم تموم شد!!!! 

داشتم به آمار بازدید وبلاگ نگاه میکردم.... ۹۰۵۱۷ بازدید که میتونم شرط ببندم ۷۰ درصدش واسه ساله اول وبلاگمونه!!!!! واقعا چرااااا؟؟؟؟؟ 

حالا میبینید وبلاگ تغییرات بسیار زیادی کرده، که دوست خوبمون امید زحمتشو کشیده! 

باور کنید میشه بازم این وبلاگ رو مثل قبل، و حتی بهتر از قبل هم کرد..... 

میدونم خیلیا دارن واسه ارشد میخونن و خیلیا هم نمیخونن، ولی روزی نیم ساعت به وبلاگ سر زدن فکر نکنم خیلی از درس دورمون کنه! 

من میگم تا یه هفته آینده به هرکی که که میتونید، بگید که بیان و وبلاگو ببینن و نظرشونو راجع به تغییرات بدن..... که از هفته بعد وبلاگ به روال عادیش برسه! 

اگه تو تایپم ایرادی وجود داره به بزرگی خودتون ببخشین، با گوشی یکم سخته! منتظریم......

فردریک و پیرمرد !!!!

باران به شدت میبارید و مرد  در حالیکه ماشین خود را در جاده پیش میراند، ناگهان تعادل اتومبیل بهم خورده و از نرده های کنار جاده به سمت خارج منحرف شد.  از حسن امر،  ماشین صدمه ای ندید اما لاستیکهای آن داخل گل و لای گیر کرد و راننده هر چه سعی نمود  نتوانست آن را از گل بیرون بکشد....

بناچار زیر باران از ماشین پیاده شد و به سمت مزرعه مجاور دوید  و در زد. کشاورز پیر که داشت کنار اجاق استراحت میکرد  به آرومی اومد  دم در و بازش کرد....

ادامه مطلب ...

این چه وعضشه؟؟؟؟!!!!!

سلام بچه ها ..... 

قبل از اینکه بخوام حرفمو بزنم باید بگم که مخاطب حرفم٬ اول از همه خودم و در ادامه تمامیه اعضای وبلاگه! چون میدونم با گذاشتن این پست اول از همه از خودم انتقاد میشه!! 

  

آقا این چه وعضشه!!!!!! 

وبلاگ چرا اینجوری شده؟!!!!!!

یادمه چند وقت پیش که وبلاگ خوابیده بود(شاید هفت یا هشت ماه پیش)٬ علیرضا که مدیر بود یه نامه به اعضا فرستاده بود با این عنوان که (وبلاگ به گل نشسته!!!)٬ بعد با خودم گفتم: صد رحمت به اون خوابیدن.   مثل اینکه الآن وبلاگ به خواب زمستونی رفته و نمیخواد بیدار شه!!! 

  

بد نیست یه سری به گذشته وبلاگ بزنیم ببینیم وبلاگمون چی بوده و چی شده!!!! 

گور بابای فیسبوک و ....... 

باز دم بچه های جدید گرم که چنتا پست میذارن!!!!! 

اصلا صندلی داغ چی شد؟؟؟؟؟؟  

ممنون از فرصتی که به من دادید.......دیگه حرفی ندارم.......همین!!!!!!!!!! 

حالا بقیش دیگه با خودتون(اعضا)

 

یه سوال دیگه:

اگه ۲۴ساعت نامرئی شی چیکار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اصول محاسبات...

دیروز ساعت ۳ میانترم اصول محاسبات داشتیم. یه چنتایی واسه اولین بار بود که این امتحانو تجربه میکردن! اما درصد بیشتر تجربه قبلی داشتن، مثل آرمین فلاح که پیر اصول بود.

امتحان با یه ربع تاخیر شروع شد و بچه هایی که واسه امتحان دادن اومده بودیم به همراه چنتا الاف... شروع به تقویت روحیه کردیم.

همه پر از استرس بودیم و خودمونو با شعارهایی مثل، توپ... تانک... فشفشه... نبوی...(اصول باید پاس بشه) و دیگر شعارها تقویت میکردیم.

بالاخره استاد نبوی وارد سالن شد و بچه ها هم با صلوات ورود استاد رو اعلام کردن که این امر باعث عصبانیت استاد شد و جمله ی معروف رو به زبان آوردند: "حرف نباشه..."

امتحان شروع شد ولی همون الافهایی که گفتم دقیقا 3 ساعت منتظر بودن تا ما امتحانمون تموم بشه و به حال و روز ما بخندن. ولی خدایی دمشون گرم، خیلی حال دادن، اصلا روحیه مونو عوض کردن.


 خلاصه میانترم اصول هم گذشت.
اونایی که اصول داشتن، امتحان چطور بود؟!
بعد امتحان اسمتونو تو لیست حذفیات نوشتین یا پاسی ها؟

قضاوت و پیرمرد!!!

مرد مسنی به همراه پسر ٢۵ ساله اش در قطار نشسته بود. در حالی که مسافران در صندلیهای خود نشسته بودند، قطار شروع به حرکت کرد…

به محض شروع حرکت قطار پسر ٢۵ ساله که کنار پنجره نشسته بود پر از شور و هیجان شد . دستش را از پنجره بیرون برد و در حالی که هوای در حال حرکت را با لذت لمس میکرد فریاد زد : پدر نگاه کن درختها حرکت میکنن!

مرد مسن با لبخندی هیجان پسرش را تحسین کرد . کنار مرد جوان، زوج جوانی نشسته بودند که حرفهای پدر و پسر را می شنیدند و از حرکات پسر جوان که مانند یک کودک ۵ ساله رفتار میکرد، متعجب شده بودند…

ادامه مطلب ...