وبلاگ دانشجویان شیمی دانشگاه مازندران

University of MaZandaran Chemistry Students' Weblog

وبلاگ دانشجویان شیمی دانشگاه مازندران

University of MaZandaran Chemistry Students' Weblog

نوای عشق


نوای عشق از نای علی بود 

اذان صبح آوای علی بود 

علی را قدر پیغمبر شناسد  

      که هر کس خویش را بهتر شناسد 

علی را وصف در باور نیاید 

     زبان هرگز ز وصفش بر نیاید 

علی با درد غربت آشنا بود 

       علی تنهاترین مرد خدا بود


      تو این شبا، وقتی دارین دعا می کنین، دوستانتون رو فراموش نکنین.

...التماس دعا...

زندگیتون چه رنگیه؟

سلام

تو این پست از همه آقایون و خانومها،پسرا و دخترای وبلاگ میخوام تعریفشون رو از زندگی بگن. بگن زندگی براشون چه رنگیه و خلاصه اینکه چه جور زندگی رو دوست دارن!!!!

حتی اگه جمله قشنگی در این مورد دارین رو بیان کنین.

عاجزانه تقاضا میکنم فقط در این مورد نظر بدید چون نظرای نامربوط حذف میشه!!

آبدارچی شرکت مایکروسافت!!!

مرد بیکاری برای آبدارچی گری در شرکت مایکروسافت تقاضای کار داد. رئیس هیات مدیره با او مصاحبه کرد و نمونه کارش را پسندید. سرانجام به او گفت شما پذیرفته شده اید. آدرس ایمیل تان را بدهید تا فرم های استخدام را برای شما ارسال کنم.

مرد جواب داد : متاسفانه من کامپیوتر شخصی و ایمیل ندارم. رئیس گفت:

امروزه کسی که ایمیل ندارد وجود خارجی ندارد و چنین کسی نیازی هم به شغل ندارد!!!

ادامه مطلب ...

گفتگوی آمریکایی ها و اسپانیایی ها روی فرکانس اضطراری کشتیرانی

گفتگویی که واقعاً روی فرکانس اضطراری کشتیرانی، روی کانال ۱۰۶ سواحل Finisterra Galicia میان اسپانیاییها و آمریکاییها در ۱۶ اکتبر ۱۹۹۷ضبط شدهاست. اسپانیاییها (با سر و صدای متن): A-853 با شما صحبت میکند. لطفاً ۱۵درجه به جنوب بچرخید تا از تصادف اجتناب کنید. شما دارید مستقیماً به طرفما میآیید. فاصله ۲۵ گره دریایی.

آمریکاییها (با سر و صدا): ما به شما پیشنهاد میکنیم ۱۵ درجه به شمال بچرخید تا با ما تصادف نکنید. اسپانیاییها: منفی. تکرار میکنیم ۱۵ درجه به جنوب بچرخید تا تصادف نکنید.

آمریکاییها (یک صدای دیگر): کاپیتان یک کشتی ایالات متحده آمریکا با شما صحبت میکند. به شما اخطار میکنیم ۱۵ درجه بشمال بچرخید تا تصادف نشود.

اسپانیاییها: این پیشنهاد نه عملی است و نه مقرون به صرفه. به شما پیشنهاد میکنیم ۱۵ درجه به جنوب بچرخید تا با ما تصادف نکنید.

آمریکاییها (با صدای عصبانی): کاپیتان ریچارد جیمس هاوارد، فرمانده ناو هواپیمابر یو اس اس لینکلن با شما صحبت میکند. ۲ رزم ناو، ۵ ناو منهدم کننده، ۴ ناوشکن، ۶ زیردریایی و تعداد زیادی کشتیهای پشتیبانی ما را اسکورت میکنند. به شما پیشنهاد نمیکنم، به شما دستور میدهم راهتان را ۱۵ درجه به شمال عوض کنید. در غیر اینصورت مجبور هستیم اقدامات لازمی برای تضمین امنیت این ناو اتخاذ کنیم. لطفاً بلافاصله اطاعت کنید و از سر راه ما کنار روید !!!

اسپانیاییها: خو آن مانوئل سالاس آلکانتارا با شما صحبت میکند. ما دو نفر هستیم و یک سگ، ۲ وعده غذا، ۲ قوطی آبجو و یک قناری که فعلاً خوابیده ما را اسکورت میکنند. پشتیبانی ما ایستگاه رادیویی زنجیره دیال ده لاکورونیا و کانال ۱۰۶ اضطراری دریایی است. ما به هیچ طرفی نمیرویم زیرا ما روی زمین قرار داریم و در ساختمان فانوس دریایی A-853 Finisterra روی سواحل سنگی گالیسیا هستیم و هیچ تصوری هم نداریم که این چراغ دریایی در کدام سلسله مراتب از چراغهای دریایی اسپانیا قرار دارد. شما میتوانید هر اقدامی که به صلاحتان باشد را اتخاذ کنید و هر غلطی که میخواهید بکنید تا امنیت کشتی کثافتتان را که بزودی روی صخرهها متلاشی میشود تضمین کنید. بنابراین بازهم اصرار میکنیم و به شما پیشنهاد میکنیم عاقلانهترین کار را بکنید و راه خودتان را ۱۵ درجه جنوبی تغییردهید تا از تصادف اجتناب کنید.

آمریکاییها: آها. باشه. گرفتیم. ممنون ...

شیطان، ماه رمضونا کجا میره؟!!!!!!!!

میدونین شیطان ماه رمضونا کجا میره؟


اول توضیح بدم منشاء این سوال اینجاس که تو ماه رمضون خدا دستو و پای شیطونو میبنده و شیطون یه ماه بیکار میشه و دیگه نمی تونه مارو از راه بدر کنه!!! ( حالا کار نداریم که ما اصولا توی راه نیستیم که بدر بشیم!!!) حالا این سوال پیش میاد که شیطون این یه ماهو چکار میکنه؟!


ادامه مطلب ...

گناه بی مجازات

زن با وکیلش تماس گرفت، و چند ساعت بیشتر طول نکشید که وکیل به در خواست زن با دو نفر برای تفتیش و جستوجوی خانه درب را زدند. زن در را باز کرد، و آهسته آهسته همانند یک پیرزن راه رفت و روی کاناپه افتاد، و در آن فرو رفت. دستش را جلوی صورتش گذاشته بود. و اشک هایش سطح گونه اش را براق کرده بود. دو مرد به دستور وکیل همه ی خانه را گشتند. وکیل جلوی زن نشست و به آن دو مرد خیره شد که حالا با چیزی که پیدا کرده بودند سمت او می امدند. تعدادی عکس، گل خشک شده و یک حلقه ی بدل. وکیل پرسید: خیلی وقته که رفته نه؟ زن جوابی نداد. وکیل ادامه داد با روانپزشکت صحبت کردم، نیازی به این کار نبود. فقط چون قسمم دادی اومدم. زن تکانی به خودش داد سرش را به سختی بالا برد. حالا تمام صورتش از اشک خیس شده بود، و سرمه هایش تا پایین گونه هایش کشیده شده بود. لبهای خشکش را خیس کرد و با صدایی آغشته به بغض و کینه پرسید: اعدامش میکنید؟ وکیل که در حال بدرقه ی دو مرد و جمع کردن وسایلش بود. عینکش را بالای دماغش جا داد و گفت: ببخشید که اینطوری می گم، مجازاتی برای تنها گذاشتن نیست!!!

داستان کوتاه ۲ !!

سلام دوستان عزیزم ، 

 بالاخره با کمی تاخیر (حدود ۶،۵ماه) سری دوم داستان های کوتاه و البته پندآموز رو تو این پست براتون گذاشتم امیدوارم خوشتون بیاد ... خوب این اولین داستان :  

 آخرین مدل حالگیری!

 

لورا پس از دوماه، نامه ای از نامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون: لورای عزیز، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به توخیانت کرده ام !!! ومی دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست باعشق : روبرت دخترجوان رنجیده خاطرازرفتارمرد، ازهمه همکاران ودوستانش می خواهدکه عکسی ازنامزد، برادر، پسرعمو، پسردایی ... خودشان به اوقرض بدهند وهمه آن عکس ها راکه کلی بودند باعکس روبرت، نامزد بی وفایش، دریک پاکت گذاشته وهمراه با یادداشتی برایش پست می کند، به این مضمون: روبرت عزیز، مراببخش، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم، لطفاً عکس خودت راازمیان عکسهای توی پاکت جداکن وبقیه رابه من برگردان.....  

  

بقیه داستانا هم تو ادامه مطلب ... 

ادامه مطلب ...