این داستان قشنگیه که شنیدم و براتون نوشتم....
وقتی بچه بودم، مادرم همیشه عادت داشت از من بپرسه که کدوم عضو مهمترین عضو بدن هست. در طول سالیان متمادی، جواب هایی می دادم و همیشه تصورم این بود که بالاخــره جـــواب صــحیح را پیدا می کنم...
بزرگتر که شدم، به فکرم رسید که صدا برای ما انسان ها خیلی مهمه. پس در جواب مادرم گفتم: "مـامـان، فـکر می کنم گوش ها مهمترین عضو بدن هستند". اما مادرم گـفت: "نـه پـــسرم، اشتباه می کنی. خیلی آدما ناشنوا هستند. بازم برو فکر کن، بعدا" ازت می پرسم...."
در جزیره ای تمام حواس زندگی میکردند: شادی٬ غم٬ غرور٬ عشق و ...
روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت.
همه ی ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک
کردند. اما عشق میخواست تا آخرین لحظه بماند٬ چون او عاشق
جزیره بود.
وقتی جزیره به زیر آب فرو میرفت٬ عشق از ثروت که با قایقی با
شکوه جزیره را ترک میکرد کمک خواست و به او گفت:
آیا میتوانم با تو همسفر شوم؟
ثروت گفت : نه٬ من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و
دیگر جایی برای تو وجود ندارد!
چندی پیش دوستم تعریف می کرد که برادرزاه ی دبستانی اش هیجان زده
از مدرسه به خانه میآید و می گوید که سر صف اعلام کردند که هر کس
که بهترین تحقیق راجع به زندگی عمه ی عطار بکند و تا پایان هفته به
مدرسه بدهد جایزه تعلق می گیرد.
...ادامه مطلب...
ادامه مطلب ...ادیسون در سنین پیری پس از کشف لامپ،یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار میرفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود هزینه می کرد... این آزمایشگاه، بزرگترین عشق پیرمرد بود.هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده بهینه سازی و ورود به بازار شود.
در همین روزها بود که نیمه های شب از اداره آتش نشانی به پسر ادیسون اطلاع دادند،آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و حقیقتا کاری از دست کسی بر نمی آید و تمام تلاش ماموان فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمانها است! آنها تقاضا داشتند که موضوع به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود...
وقتی سارا دخترک هشت سالهای بود،شنید که پدر و مادرش درباره برادر کوچکترش صحبت میکنند.فهمید که برادرش سخت بیمار است و آنها پولی برای مداوای او ندارند.پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمیتوانست هزینه جراحی پرخرج برادر را بپردازد.سارا شنید که پدر آهسته به مادر گفت:فقط معجزه میتواند پسرمان را نجات دهد.