وبلاگ دانشجویان شیمی دانشگاه مازندران

University of MaZandaran Chemistry Students' Weblog

وبلاگ دانشجویان شیمی دانشگاه مازندران

University of MaZandaran Chemistry Students' Weblog

درد دل

درد دل دکتر شریعتی با خدا درقالب شعر (بسیارزیباست) 

 

 خداوندا  

پریشانم چه می خواهی تو ازجانم  

مرا بی آنکه خودخواهم اسیر زندگی کردی 

 

خداوندا 

اگرروزی زعرش خودبه زیر آیی  

لباس فقر پوشی 

غرورت رابرای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی 

و شب آهسته وخسته 

تهی دست و زبان بسته 

به سوی خانه باز آیی 

زمین واسمان راکفر می گویی،نمیگویی؟!!

خداوندا 

اگر درروزگرماخیز ،تنت برسایه دیواربگشایی 

لبت بر کاسه مسی قیراندود بگذاری 

و قدری آن طرف تر،عمارت های مرمرین بینی 

و اعصابت برای سکه ای این سو وآن سودر روان باشد 

زمین و آسمانرا کفر می گویی،نمیگویی؟!! 

 

خداوندا 

اگرروزی بشرگردی  

زحال بندگانت باخبر گردی 

پشیمان می شوی ازقصه خلقت،ازاین بودن ازاین بدعت 

 

خداوندا تو مسئولی  

 خداوندا 

تو می دانی که انسان بودن و ماندن ،در این دنیا چه دشوار است  

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است واز احساس سرشار است.

نظرات 29 + ارسال نظر
الهام جمعه 8 بهمن 1389 ساعت 16:55

به به.خانم ف.فتوحی.چه عجب؟شروع دوباره تو تبریک میگم.من زیاد علاقه مند به شریعتی نیستم اما این اثرشو خیلی دوست دارم.خیلی قشنگه.

شاعر بی صدا جمعه 8 بهمن 1389 ساعت 20:38

جالب بود منم با ا ین شعر کاملش میکنم :
اه ای رب تنهایان در خیالم علتم بودی*****لیکن افسوس و هزار افسوس باعث این ذلتم بودی

کاش یک شب من خداباشم در هجوم خیس رویایی*****بی گمان من هم نمی بخشم عبد ملعون گنه کاری

امید شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 00:17

من این شعر دکتر شریعتی رو خیلی دوست دارم, ممنون که تو این پست قرار دادین. البته یه خاطره ای هم از دکتر شریعتی هست که خیلی جالبه...

امید شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 00:23

کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود، آن هم به سه دلیل؛
اول آنکه کچل بود،
دوم اینکه سیگار می کشید و
سوم که از همه تهوع آورتر بود اینکه در آن سن و سال، زن داشت!...
چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم، آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه زن داشتم، سیگار می کشیدم و کچل شده بودم و تازه فهمیدم که خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد دیگران ابراز انزجار می کند که در خودش وجود دارد!!!

مصطفی شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 00:55

قشنگ بود چون نویسندش دکترشریعتی بود.

می گویند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم پس چرا تنهاییم؟
دکتر شریعتی

dr شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 07:40

faramoosh nakon eshgh haghighi khodast
eshgh haye digar hame tamrine asheghiand.
dr shariati.

پریسا شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 08:46

متن قشنگی بود

قاسم شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 12:38

وری گوووووووووووود.

مازیار تلاشان(مدیریت صنعتی) شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 14:40

آهههههههههههههه واقعا چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است.

اسماعیل نژاد شنبه 9 بهمن 1389 ساعت 17:20

متن نسبتا خوبی بود ولی به نظر من حیفه که اینطور خسته و نا امیدانه به زندگی نگاه کرد از طرفی احساسات واقعی از آن خداست وفکر نمی کنم کسی با ابراز احساسات به خداونددچار رنجش بشه. شریعتی جمله های قشنگتری هم داره: با تمام وجود گناه کردم و در تکرار آن اصرار!اما نه نعمتش را از من گرفت نه گناهم را فاش کرد.اگر اطاعتش را کنم چه می کند؟!!

رامتین یکشنبه 10 بهمن 1389 ساعت 16:15 http://khialeto.blogsky.com/

اگر تنهاترین تنها هم شوم٬ باز خدا هست.
دکتر علی شریعتی.

مهسا یکشنبه 10 بهمن 1389 ساعت 22:10

سلام.
وای دکتر شریعتی.من عاشقشم
خیلی قشنگ بود.
کتابش دم دستم نیست.وگرنه حتما 1چندتا حرف یا شعر قشنگشو میداشتم.
راسی من فقظ جندتا شعر یعنی شعرای خیلی کمی ازش خوندم.1جایی خوندم شریعتی وصیت کرده بود شعراش چاپ نشه.میتونم بپرسم مجموعه شعراش تو چه کتابی چاپ شده؟

سحرـ ی چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت 00:08

زن عشق می کارد و کینه درو می کند...

دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...

می تواند تنها یک همسر داشته باشد

و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....

برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است

و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛

پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این رنج است

مصطفی چهارشنبه 13 بهمن 1389 ساعت 01:22

این نظرو در جوابه ۱کی از دوستان به نظر بالا دیدم ،گفتم بنویسم شما هم بدونین :
مرد چه میکارد و چه درو میکند. ان موقع که زن عشق میکاشت مردکار میکرد و زن ان موقع که کینه درو میکرد مرد باز هم کار میکرد و هرچه درو میکرد بدون چشم داشتی تقدیم میکرد. ان دینی که میگفت دیه اش دو برابره توست و چهار زن حق اوست و تو محکومش میکردی همان دین برایت مهریه تعین کرد و تو تاییدش کردی و تبدیلش کردی به هزاران سکه. ان هنگام که فرزندی به دنیا آوردی و در خانه با او مشغولی بازی بودی مردی در دنیای وحشی بیرون زیر فشار کار له میشد تا تو و کودکت لبخند بزنید . نام خانوادگی پیشکشه تو اگر سهم بزرگیست . سهمه پدر چه بود ؟ وارثه درد های خانه و در انتها غریبه ای برای فرزندانش . مرد را به خیانت محکوم میکنی در حالی که روحش را به زنجیر کشیدی. آری روحه مرد وحشیست چون طبیعتش اینگونه بود . تو چه کردی؟ واژه ای خلق کردی به نام وفاداری و به یک ارزش تبدیلش کردی. تک همسری طبیعت توست.
تمامی ارزشهای انسانی را مطابق با خلقت خودت تعریف کردی و انقدر تکرار کردی تا مرد هم باور کرد و با خودش جنگید. ان موقع که به چینو چروکهای خودت در اینه زل میزدی و با هر چروکی افسرده میشدی نگاهی به صورت مرد انداختی؟ کسی که وقتی از جهنم به خانه بر میگشت باید لبخند میزد و به حرفای تو گوش میکرد تا تو جهنم دیگری برایش نسازی .
نگاهی به مردت کردی؟ موجودی فراموش شده در خانه. کسی که باید سختی میکشید و لبخند میزد مبادا به تو بر بخورد. و در انتها باز مقاله مینویسی و فریاد میزنی که حقت را میخواهی . شک دارم ذره ای به چیزی به نامه حقوق مرد حتی فکر کرده باشی . آری ان موقع که تو به حقوقت فکر میکردی مرد همچنان درو میکرد.

پریسا پنج‌شنبه 14 بهمن 1389 ساعت 00:41

نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی کستاخ و بازی گوش وبی پروا
و او یکریز و پی درپی
دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد
بدین سان بشکند یکدم سکوت مرگ وارم را!!!

ایدا پنج‌شنبه 14 بهمن 1389 ساعت 02:15

از انسانها غمی به دل نگیر!زیرا خود نیز غمگینند!!با انکه تنهایند ولی از خود می گریزند
زیرا به خود وبه عشق خود وبه حقیقت خود شک دارند!!...پس دوستشان بدار اگرچه دوستت نداشته باشند.

سحرـی جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 14:13

آقا مصطفی جوابتون خیلی قشنگ بودولی اگه این کار کردن مردا نبود چی میخواستین بگین؟؟؟؟؟؟؟؟
مواظب خودتون باشین ک زیر فشار کار یه موقع له نشین

مصطفی جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 14:28

همین کار کردن چیزه کمی نیست البته اگه شما این کارو با ظرف شستنو لباس شستن و... اشتباه نگیرین

سحرـی جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 14:38

نه نگران نباشید اشتباه نمیگریم
یه سوال شما الان تو چه قرنی زندگی میکنین؟؟؟؟خواستم بگم الان بیشتر خانم ها هم کار میکنندولی زیر فشار کار له نشدن

مصطفی جمعه 15 بهمن 1389 ساعت 14:59

منم نگفتم خانوما کار نمی کنن شما کار کردن مردارو زیر ؟ بردین. قبول کنین که کار ی که مردها میکنن خیلی سخت تر از خانوماست و در آخر تو این دوره زمونه واسه اینکه چرخه زندگی بچرخه هم مرد باید کار کنه هم زن .
البته مردا بیشتر...

سحرـ ی شنبه 16 بهمن 1389 ساعت 12:51

مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند
اما وقتی که خیالشان از بابت قلب زن راحت شد ٬ به یک باره یادشان می افتد که خدا مردشان آفرید!!
و آنگاه کمال مردانگی را در نهایت نا مردی جست و جو میکنند...

دکتر علی شریعتی

علیرضا شنبه 16 بهمن 1389 ساعت 17:45

انسان= مرد + زن
زن= مرد
--> انسان= ۲ مرد
هیچکس منکر نقش زن نیست اما ...

هیچکس منکرنقش زن نیست اما.........
می شه نقطه چین رو هم پرکنید.

محمد چهارشنبه 20 بهمن 1389 ساعت 14:16

در ادامه نظر علیرضا باید بگم ، هیچکس منکر نقش مرد و زن نیست. حتی تصور تعویض نقش هم خیلی سخته!!!!!!!!

یک داستان طنز اما حکیمانه در مورد زن و مرد:

روزی مردی از مرد بودن خود خسته شد و ا خدا خواست تا جایش را با زنش عوض کند . خدا اون روز به حرف اون مرد گوش داد و زن و شوهر جایشان را عوض کردن . صبح شد و خانم که حالا آقای خانه بود سر کار رفت . آقا که حالا خانم خانه شده بود بعد از جمع کردن میز صبحانه جارو زدن خانه پاک کردن شیشه ها شستن لباسها پختن غذا گردگیری منتظر آمدن فرزند و شوهرش شد . آقا آمد و پاشو رو پاش انداخت و چایی خواست . بعد از غذا تلویزیون تماشا کرد . شب به خیر گفت و خواست بخوابد . خانم(آقای قبلی) بعد از جمع کردن میز شام و شستن ظرفا و تمیز کردن دسشوئی و حمام و خوابوندن بچه رفت و ....

صبح از خدا خواست که به وضعیت اول برگردد اما خدا گفت باشه قبول اما باید 9 ماه صبر کنی .

آقا که حالا خانم بود حامله شده بود .

اینم بگم که این متن فقط جهت شوخی بود و آقایون محترم که من هم خودم جزوشونم جبهه نگیرن! چون میدونستم اصولا مردها با جنبه تر از زن ها هستن اینجوری داستان رو نوشتم!!!

امید پنج‌شنبه 21 بهمن 1389 ساعت 00:37

ببینم محمد مرده (زن قبلی) چنتا بچه داشته؟!!

محمد پنج‌شنبه 21 بهمن 1389 ساعت 12:21

نمیدونم، ولی سعی میکنم هر جه زودتر ازش بپرسم . حالا منظورت چیه؟

ایدا پنج‌شنبه 21 بهمن 1389 ساعت 23:30

سحرجون باید بگم که متن های شما از بهترین شعرهای دکتر شریعتی هستش.افرین به سلیقه ی خوبتون و نثرهای زیبای دکتر علی شریعتی.

سحرـ ی جمعه 22 بهمن 1389 ساعت 15:09

ممنون آیدا جوووووووووووون

مهسا یکشنبه 24 بهمن 1389 ساعت 09:23

اینجا عجب غوغایی بوده ها
ولی در کل متن سحر خانم بهترین بود به نظرم.
مشابه اینو 1جا منم خونده بودم.
(مردها نامردترین موجوداتند! تا زمانی عشق می ورزند که بدانند زن اسیر آنها نشده، و هنگامی که قلب زن را تسخیر کردند با تمام مردانگی ناجوان مردی می کنند...)
آقایون خودتونم می دونید که این حرف کاملا صادقه.پیش خودتون قاضی باشید.

blue سه‌شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 02:52

ببینم شما واقعا مطمئنید که این شعر مال دکتر شریعتیه چون من این شعرو با نام یه شاعر دیگه مدتها پیش خوندم فکر میکنم کارو بوده که بعد از گفتن کفر نامه چند تا اثر دیگه هم داشته و در سن ۲۸ سالگی یه خودکشیه ناموفق داشته که گفته بود نمیتونسته دیگه زندگی با دردو رنج رو تحمل کنه که برای اون مثل ۲۸۰ سال گذشته و این اقا برادر ویگن بوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد